عرفان عرفان ، تا این لحظه: 19 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

تنها دليل زنده بودنم

سرخرگ درد پسرم

امروز عرفان اومده و در حالیکه دستشو گذاشته رو قلبش میگه مامان اینجام درد میکنه .  میگم قلبت ؟؟؟؟؟ میگه نه. میگم پس کجات . میگه: سرخرگ و سیاه رگم.    حالا موندم من اين بچه رو واس اين دردش چه متخصصي ببرم ؟؟؟   فک میکنم در کل جهان هیچ دکتری تا حالا مریضی نداشته که به علت سیاهرگ درد و سرخرگ درد مراجعه کرده باشه بهش. با وجود غم و غصه و گریه های مکرر این روزهام به خاطر فوت مهسا و نی نی کوچولوش ، اما از حرف عرفان بدجوری خنده ام گرفت و حیفم اومد این حرفش رو در وبش براش ثبت نکنم .   والا من که بچه بودم نمیدونستم قلب هم دارم . چه برسه به سرخرگ و سیاهرگش  و هر جای بدنم هم درد میکرد فک میکردم شک...
19 دی 1394

فاجعه و خبر تلخ و ناگهانی و داغون کننده فوت دختر عموم مهسا

سوم دی  یعنی چهارشبه عصری که از کلاس برگشتم رضا زنگ زد که آماده شو بيام دنبالت بریم طرف میرداماد. گفتم چی شده بگو ( عاخه من معمولا معده ام عادت نداره كسي بیاد دنبالم و منو جايي ببره .  معمولا خودم ميرم ) گفتم آخه چرا باید این وقت روز بریم اونجا. ((خونه ی چند تا از عموها و عمه و خونه ی مادربزرگم اونجاست و چون چند سالی هست مادربزرگم ناخوش احوال هست اولین فکری که به ذهنم رسید این بود که  مادربزرگم طوریش شده که رضا این وقت روز از شركت ميخواد بياد و منو ببره  میرداماد)) . پاهام سست شد و با صدای لرزون  گفتم مامان بزرگم طوریش شده؟؟؟؟؟آره؟؟؟؟؟؟گفت: نهههههه . گفتم تو رو خدا راستشو بگو پس چه معنی داره الان اونجا رفتنمون ؟...
3 دی 1394
1